به گزارش فرهنگ عجب شیر ، نم نم باران جاده را خیس میکرد که با چند تن از دوستان به سمت روستای قوزلوجه حرکت کردیم و پس از طی ۴۵ کیلومتر از مرکز شهرستان به این روستا رسیدیم روستایی با ۱۳۰۰ نفر جمعیت که خانه هایش در دل کوه ساخته شده است و نمای پنجره هایش به دره های پر از درخت قلعه چای باز می شود.
با هماهنگی قبلی که با شورا و دهیاری روستا انجام داده بودیم به منزل محمد علی بهروز رسیدیم ، پیرمردی که در نگاه اول عبوس و بد اخلاق به نظر می رسد ولی برخلاف چهره اش مردی خوش اخلاق است.
محمدعلی بهروز۴ فرزند از همسر اول دارد و به تازگی سومین فرزندش از همسر دوم چشم به جهان گشوده است.
طبق رسومات محلی حال و احوالپرسی کردیم و چایی خوردیم که سر صحبت را با حاج محمد علی باز کردم .
این پیرمرد خوش صحبت از تولد هفتمین فرزندش خوشحال بود و میگفت خدا را شکر میکنم که در این سن به من یک فرزند سالم عطا کرده است.
۲۴ فرزند و نوه دارد که فرزند بزرگش نوحعلی با ۵۰ سال اختلاف نسبت به آخرین فرزندش است.
اسم نوزاد را می پرسم که میگوید: ۳ اسم در نظر داشتیم که در نهایت نام ” امیر طاها” را برایش انتخاب کردیم.
از زندگانی اش پرسیدم که از چه راهی امرار معاش میکند که او جواب داد : چند سال پیش یک باغ داشتم که بر اثر اتش سوزی از بین رفت و پس از تلاش شورای روستا توانستم مستمری بگیر کمیته امداد باشم
موذن تنها مسجد روستا هست و میگفت مادرم پس از این که در نوزادی مریض شده ام از خدا خواسته که اگر شفا پیدا کردم خادم مسجد باشم و به همین علت از بچگی در مسجد بزرگ شده است و از ماه رمضان تا به امروز سه بار قرآن را ختم کرده است.
سال ۸۹ همسر اولش به دلیل بیماری آسم فوت میکند و به همین علت نمی تواند در آن سال به سفر حج مشرف شود و پس از یک سال در سال های ۹۰ و۹۱ زائر خانه خدا می شود .
از خاطرات سفر مکه برایمان میگوید و در حالی که خنده برلب دارد سخنانش را اینگومه ادامه می دهد که قصد داشتم از عربستان ازدواج کنم بلکه شاید چند کلمه عربی یاد بگیرم و دوبار میخندد.
صحبت هایش را با این خاطره که در خانه خدا از خداوند خواستم مرا ازتنهایی نجات دهد ادامه می دهد.
مهریه همسر اولش یک هزار تومان بود و در ۶۰ سالگی فوت کرده است و پس از ۲سال تنهایی با همسر دوم به مهریه ۲۵ میلیون تومان و ۳ دانگ خانه ازدواج میکند.
به علت بارش شدید باران و کسالت خانم خانه دیگر نخواستیم زیاد مزاحمشان شویم ولی گویی ماراامین خود می دانست و از مشکلات زندگی برایمان می گفت که منزلش مثل خودش پیر شده است و هر آن احتمال ریزش سقف دارد ، از مسئولین درخواستی داشت که تا حد امکان منزلش را نوسازی کنند.
نگارنده : حسین جعفریان شیراز
ارسال دیدگاه